یکی از تمرینهای مهارت زندگیای که آروین اردکانی پیشنهاد داده بود، زندگی بدون ماسک بود؛ خود بودن و خودابرازگری بدون ترس از نگاه و قضاوت دیگران.
این را فهمیدم که ما به هوای جاری نیاز داریم، خود ِ جاریمان. ما میبینیم، میشنویم، احساس میکنیم اما گاهی، شاید هم بیشتر وقتها، کمتر احساس و گفتار ناشی از آن را بروز میدهیم و همین انباشتگی ظرفیت حیاتی ما را کاهش میدهد.
اهمیتی ندارد که دیگران درمورد این خود ِ حقیقی چه بگویند، یعنی برآن باشیم (بر آن باشم) که کمتر برایمان اهمیت داشته باشد.
وقتی به این موضوع آگاه میشویم (یا دست کم فکرمیکنیم که آگاه شدهایم) این ماسک و سد را میبینیم که قبلا به دلیل تماس بیش از حد، با آن آغشته شده بودیم و وقتی لایههای این ماسک را کم و کمتر میکنیم میفهمیم خود را از موهبت در جریان بودن محروم کردهایم.
ماسک زدن این روزهایمان برای احتیاط است، برای سلامتیمان ولی اینجا چیزی بیشتر از احتیاط است، ترس. ترس از نظر دیگران درمورد خودمان، ترسی واهی که بعد میبینیم بیشتر از اینکه دیگران را ناراحت کنیم یک عمر خودمان را محدود و ناراحت کردهایم اما الان احساس ما مهمتر است.
ثبت ديدگاه