هرچه بیشتر زمان می‌گذرد و کارهای معوقه‌ای را که می‌بایست انجام دهم به سرانجام می‌رسانم، بیشتر به این موضوع پی می‌برم که دلیل بلاتکلیفی، کلافگی، ترسها و لذت نبردن از زندگی‌مان می‌تواند همین انجام ندادن و رهاکردن کارهای نیمه تمام باشد.

عجیب است که این کارهای نکرده به شدت می‌تواند روی اعتماد به نفس و احساسات ما از خودمان و جهان اطراف تاثیر بگذارد و اجازه ندهد ما آن خوشی عمیق در لحظه ‌را تجربه کنیم، انگار سنگینی آن کارها تا وقتی که انجامشان ندهیم، با ما هستند و اجازه سبکی خاطر ما را نمی‌دهند.

و هر بار این داستان تکرار می‌شود؛ کارهای نیمه تمام را تمام می‌کنیم، از حال بد به حال خوب تغییر می‌کنیم و دوباره کارهای نیمه تمامی خواهیم داشت که می‌تواند به شدت روی احوال ما تاثیر بگذارد.

آن چیزی که تجربه کرده‌ام اینست که نگذارم این کارها بیش از حد در توقف بمانند که اگر حتی آنها را هم انجام دهم، دیگر بار ِ فرسایش آنها از بار لذت انجام دادنشان بیشتر شده است.