دوستی توضیح میداد این همه کتاب خواندن وقتی به عمل نیاید چه فایدهای دارد؟! فکرکردم حرفش غیر منطقی است، خود کتاب خواندن آگاهی و نوعی عمل است. اما او از انباشت دانش و به کار نبردنش حرف میزد چیزی شبیه احتکار و فساد مواد؛ اطلاعات موجود است اما خوراک کسی نمیشود. بعدا فهمیدم درست میگوید او کتاب کمتری خوانده بود اما عملگرایی بیشتری داشت و مرا هم تشویق میکرد که برای خودم کاری انجام دهم.
گاهی انباشت صِرف دانش از ما آدمهای ملولی میسازد، این را تجربه کردهام. ما میدانیم اما اجرا نمیکنیم، ما میدانیم آب در چند قدمی یا چند متری ما وجود دارد اما انگار آن را دورتر از آن فرض میکنیم که بخواهیم برای رسیدن به آن تلاش کنیم و به حال آنهایی که به آب رسیدهاند، غبطه میخوریم و شرایط آنها را برای خودمان دستنیافتنی میدانیم.
من فکرمیکنم گاهی بیشتر از آنکه نگران کتابهای نخوانده باشیم، لازم است بعضی کتابهای خواندهشده را زندگی کنیم.
ثبت ديدگاه