یک وقتهایی یک چیزهایی کماهمیتاند، صِرف اتفاق افتادن آنها ممکن است باعث نشود برای حل سریع آنها کاری انجام دهیم؛ مسائل ملایمی که میشود آنها را به تاخیر انداخت و فورا آنها را حل نکرد اما اینها مسائلی هستند که همزمان که به ما فرصت میدهند تا با نگرانی کمتر و طیب خاطر بیشتری آنها را حل کنیم، به ما هشدار میدهند که به موقع برطرفشان کنیم.
شبیه چکهچکه کردن آرام یک شیر آب؛ مسئله وجود دارد اما به گمان ما بغرنج نیست، انگار ذهن ما نمیخواهد یا نمیتواند این حجم قطرههای آب را کنار هم تصور کند و نتیجهاش هم این میشود که فکرکنیم آن را فردا، ده روز بعد، یک ماه بعد حل کنیم اما میبینیم ناگهان ذخایر آب تمام شد و از این تمامشدن ناگهانی تعجب میکنیم. بعد که درست فکرمیکنیم متوجه میشویم هشدارها از اولین قطرهها آغاز شد و نه ناگهانی، که به تدریج شروع به تمامشدن کرد و اتفاقا فرصت داده شد تا آن را ترمیم کنیم.
به گمانم بعضی رفتارهای ما در زندگی در قبال خودمان نیز همینطور است؛ چکهچکه از وجود خودمان هدر میدهیم برای دیگری، برای رسانهها، برای شغلمان، برای روزمرگی، برای مسائلی که باید به موقع حلشان کنیم اما آنها را پس میزنیم. هزار قطره اول شاید اتفاق خاصی نیفتد اما بعد میبینیم تقریبا تمام نیروی ما مکیده و تمام شد و تعجب میکنیم از این همه حجم تهی شدنمان.
مواظب این ترَکهای ریز و چکههای آرام زندگیمان باشیم.
ثبت ديدگاه