همکار و دوستی دارم بیشتر وقتها خواب است مگر آن که خلافش ثابت شود! زمانهای دیگرش را با موبایل و تلفن‌کردنهای بیهوده می‌گذراند. وقتی او را می‌بینم به حالش متاسف می‌شوم و با خودم می‌گویم حیف نیست وقت زندگیت را با این کارها تلف می‌کنی.

داشتم کتاب می‌خواندم اما حواسم به اینستاگرام بود. هر ده دقیقه آن را چک می‌کردم و تمرکز کتاب خواندن را از خودم گرفته بودم. دیدم من هم دارم شبیه همکارم رفتار می‌کنم، من نیز داشتم همین شیوه را اما به شکل شیک و فریبانه‌ای پیش می‌بردم.

به قول داستایوفسکی “ما در تاریکی شبیه یکدیگریم”، سایه‌هایمان به هم شبیه‌ست و فقط ماسک ما متفاوت است؛ اگر او با خوابیدن و تلفنهای بیهوده وقتش را می‌کُشد، من نیز با تمرکز نداشتن و نتیجه‌ای حاصل نشدن و احساس خوبی نداشتن داشتم این کار را می‌کردم.

به این نتیجه رسیده‌ام رفتاری که از دیگری توجه و خیرگی ما را جلب می‌کند، به احتمال زیاد آن رفتار در وجود ما فعال و البته پنهان است.