بعد از دو هفتۀ کاری به خانه که میرسیدم، فکر کردن به انبوه کارهای انجام نشده – شستن لباسها، مرتب کردن اتاق، تلفن زدنهای کاری، نوشتن پست- مرا از انجام آنها باز میداشت، فلج میکرد. دلم میخواست بخوابم و همه این کارها را از یاد ببرم و آنها را موکول کنم به دور، خیلی دور.
قبل از رسیدن با خودم قرار میگذاشتم که این کارها را انجام دهم اما نمیدانم چه رازیست که گاهی به محض رویارویی و حتم ِ انجام آن کار، این اشتیاق و قرار بیمایه میشود و تمایل ما نامتمایل؟!
این بار اما چارهای پیدا کردم، یعنی چاره را در حین توقف فهمیدم؛ این بار بین انجام کارهایم به خودم استراحت دادم، به خودم حق دادم بعد از کار سخت لباس شستن، چای بنوشم و بلافاصله به سراغ کار بعدی نروم و از بابت این توقف هیچ ناراحت و معذب نباشم، به خودم اجازه دادم بعد از تلفن زدن و صحبتهای اجباری انرژیزدا مشغول اینستاگرام باشم.
فکرمیکنم فلج شدنم به خاطر فکر کردن به انجام همزمان همه این کارهای نشده بود و همین فکر باعث وحشت و کلاپسم میشد، باعث میشد آسودگی و قرار را از من بگیرد و ترجیحم این باشد هیچ کاری نکنم. و این، شبیه شنیدن ریتم ممتد یک موسیقی است بدون توقف، بدون شنیدن سکوت و ما با این پیوستگی ناجور، سکوت را از دست میدادیم.
سلام زیبا نوشتید. رمز موفقیت افراد موفق متمرکز شدن روی یک کار است. چندکارگی باعث میشه کیفیت کار پایین بیاد و به نتیجه دلخواه نرسیم. فاصله انداختن بین کارها باعث میشود که دوباره شارژ شویم برای کار بعدی
سلام خانم نبی زاده عزیز
ممنونم از شما
درسته، همین ایجاد فاصله و سکوت باعث میشه از حالت منگی گزینههای زیاد بیرون بیایم. از مجتبی شکوری میشنیدم و الان سرچ کردم (+) که در سیرک برای اینکه یک شیر رو رام کنن، رو به روش چهارپایه صندلی قرار میدن، نگاه شیر بین این چهار پایه تقسیم میشه و باعث میشه گیج بشه و حمله نکنه. این فکرکردن به کارهای مختلف هم برای ما همین چهارپایه ست، جلوی حرکت ما رو می گیره.