- با آروین اردکانی در ظاهر به صورت خیلی اتفاقی آشنا شدم. در گروه تلگرامی محمود پیرحیاتی خواندم که قرار است با هم در مورد رسالت شخصی لایو اینستاگرام داشته باشند.کنجکاو شدم بدانم کسی که ساکن کاناداست درمورد رسالت شخصی چه میخواهد بگوید، اصلا آنجا رسالت شخصی چه معنایی دارد؟
بعدا که با او درمورد آدمها، نظر دیگران نسبت به هم، تایید یا عدم تایید از طرف دیگران صحبت کردم گفت آدمها خودشان و شرایطشان را خیلی جدی میگیرند، در حالیکه دیگران درمورد آنها اینطور فکر نمیکنند. خود ِ دیگران برای خودشان مهمتر هستند تا ما و شرایطمان.
و یک جملهای گفت که انگار آب روی آتش بود برایم؛ ” ما حرف میزنیم که حرف زده باشیم!”
همین؟! ما حرف میزنیم که حرف زده باشیم؟! پس آن همه جفای شنونده و مظلومیت گوینده چه میشود؟!
فهمیدم همین اتفاق بزرگی است به نظرم. این را که درک کنیم آن انتظاراتی که موقع صحبت کردنمان از دیگران داریم اهمیتشان را از دست میدهند یا حداقل مثل قبل سرخورده و نومید نمیشویم که چرا حرفهای ما برای دیگران اهمیت ندارند.
شاید حتی ما حرف میزنیم که دیده شویم، که به خودمان اطمینان دهیم که دیده میشویم و از طرف دیگران تایید میشویم اما فقط کافیست به خودمان یادآوری کنیم ما حرف میزنیم که حرف زده باشیم، که بعضی حرفها صرفا باید بیرون ریخته شوند تا درنهایت احساس خوبی نسبت به خودمان داشته باشیم. هنوز هم عجیب است به نظرم!
این موضوع در مورد نوشتن هم میتواند مصداق داشته باشد؛ ما مینویسیم که نوشته باشیم! نه صرفا به خاطر دیگران که برای خودمان، که از آن انباشتگیهای ذهنی عبور کرده باشیم، که حین نوشتن چیزهای جدیدی را کشف کنیم یا نه، مینویسیم که فقط نوشته باشیم.
[…] وقتها گمان میکنی که صرفا حرف میزنی که حرف زده باشی (+) اما این آدمها به تو گوش میدهند، میخوانند تو را، […]