پیش‌نوشت یک: چقدر نوشتن بعد از ماهها سخت می‌شود، احساس می‌کنی ذهنت خالیست و چیزی برای نوشتن نداری. اما می‌خواهم بر این حس گس غلبه کنم و بعد از ماهها اینجا بنویسم هرچند کوتاه، هرچند ساده و کم عمق. این نوشته هم برشی است از بین صفحه‌های صبحگاهی روزانه‌ام، از تجربه‌هایی که داشته‌ام، از نوسانهای زندگی که در آن قرار گرفته‌‌ام.

پیش‌نوشت دو: این تجربه‌های جدید بهانه‌ی خوبی شده‌اند برای نوشتنم. سری اول و دوم و سوم اینجاست.

 

*وقتی جهان (طبیعت) اصرار دارد چیزی را دور بریزید، آدمی را کنار بگذارید، این کار را انجام دهید. نگه داشتن آن فقط حال شما را بدتر می‌کند، طبیعت از ما قوی‌تر است و دیر یا زود، به خواست ما یا به اجبار، آن را از زندگی‌مان حذف خواهد کرد.

*موهبت بزرگی است وقتی تاریخ روز را روی کاغذ یادداشت می‌کنید، برای روزها و شبهای گذشته، روزها و شبهایی که می‌گذرند، ناراحت نشوید و حسرت نخورید.

*به آن که فکر می‌کنید او را بخشیده‌اید ولی به قلبتان که رجوع می‌کنید می‌بینید هنوز او را بابت اشتباهش به یاد می‌آورید و حتی خوابش را می‌بینید، شجاعانه و با قلبی خالص و فارغ از اینکه او چه خواهد گفت، زنگ بزنید و معذرت‌خواهی کنید، به احتمال زیاد عذرخواهی او را هم خواهید شنید و آن موقع است او را واقعا بخشیده‌اید و احساس سبکی می‌کنید.

* علی‌رضا می‌گفت برای آن که دیگری را دوست داشته باشیم، لازم است دوست‌داشتن آن که ما را دوست دارد، باور کنیم.

* وقتی ماههاست که می‌نویسیم دیگر ابایی نداریم که این کار را در حضور دیگران هم انجام دهیم. نوشتن، این قدرت شگفت انگیز را به ما می‌دهد که از نوشتن شرمنده نباشیم.

*کلمات را تغییر دهید تا احساستان نسبت به مفهوم آن کلمات تغییر کند. “پدر و مادر” و “بابا و مامان” هر دو یک مفهوم دارند اما جایگزین کردن دومی به جای اولی به مفهوم آن رنگ داد و احساسم را بسیار تغییر داد.

*وقتی صحبت از خوبی و عشق بدون چشمداشت می‌شد، برایم سوال بود تا کجا چقدر باید به دیگران خوبی کرد و به جواب این سوالم در گفتگوی لایو اینستاگرام دکتر بهنام محقق با شیرین قوچانی‌نژاد رسیدم؛ عشق بی‌قیدوشرط تا زمانیست که به خودت آسیبی وارد نکنی.

و فکرمی‌کنم هرچه قدر قدرت تحمل ما، پذیرش آدمها و دوست داشتن خالصانه‌ی آنها برایمان بیشتر شود، احتمال آسیب به خودمان کمتر خواهد شد.

*دکتر بهنام محقق می‌گفت که آیا وقتی کسی بارها بدقولی می‌کند او را دوست می‌داریم. درمورد قولهای ما به خودمان هم همینطور است، ما چقدر به خودمان قول داده‌ایم و عمل نکرده‌ایم؟ پس نباید انتظار داشت این منِ بدقول را دوست داشته باشیم.

*در حین نوشتن صدایی در ذهن بی‌سوادی ما را به یادمان می‌آورد و نوشته‌هایمان را احمقانه می‌داند، شاید حق با او باشد اما به این فکر کنیم احساس من با و بعد از نوشتن بهتر است یا ننوشتن؟

*در حین خرید اینترنتی به رقمهای صفر مبلغ پرداختی دقت کنید! اگر می‌بینید هی نمی‌شود، هی چیزی مانع از این خرید می‌شود، تاریخ انقضای کارت اعتباری‌تان را فراموش کرده‌اید، سایت خطا می‌دهد و می‌گوید بعدا تلاش کنید، عجله را کنار بگذارید و کمی صبر کنید تا خون به مغزتان برسد، حتما اشکالی هست که نمی‌شود..

تا مثل من یک سیمکارت همراه اول را که فکر می‌کردم صد و چهل هزارتومان است، یک میلیون و چهارصد هزار تومان نخرید!

 

عکس از سایت استوک اسنپ