به واسطه شغلم با چند نفر از همکاران خانم در یک خانه زندگی میکنیم. برنامهای را برای شام چیده بودیم و هر شب یک نفر می بایست به اندازه چهار نفر غذا میپخت.
روزی که نوبت من میشد، اضطراب شدیدی میگرفتم. از عصر همان روز تا اواخر شب چنین وضعیتی داشتم و حتی دیگر نمیتوانستم غذا بخورم. این اضطراب برای خودم غیر عادی بود و با خودم فکرمیکردم چرا برای پختن یک غذا دچار چنین حالتی میشوم.
این برنامه دو هفته ادامه داشت. من و البته دو نفر دیگر به بهانه سنگینی این کار اعتراض کردیم و این برنامه کنسل شد.
به این فکر میکردم شاید به خاطر ترس از پخت بد غذا باشد، اینکه جواب سه یا چهار نفر دیگر را چطور بدهم. (انصافا دستپختم خوب است)
اما فایل صوتی اعتماد به نفس سهیل رضایی را که گوش میدادم، جواب این مسئلهام را پیدا کردم؛ این تکلیفی اجباری و دوستنداشتنی بود که قبول کرده بودم و انتخاب آزادانه خودم نبود. و این تکلیف فشار سنگینی بر روانم وارد کرده بود و مرا دچار اضطراب میکرد.
من تعهدی به این برنامه نداشتم، تعهدی که به اختیار و از روی آزادی عمل، عشق و علاقه باشد، صرفا وظیفهای اجباری بود.
حالا فکرمیکنم برنامههای زیادی بوده که به عنوان تکلیفی اجباری و بیرونی و نه تعهدی آزادانه، دیگران و خودم برای خودم چیدهام. آن برنامهها انتخاب من نبوده شاید برای همین است از انجام آن کارها کمتر لذت بردهام و بعضیهایشان را نیمهکاره رها کردهام.
صفحه ۲۴۰ کتاب هیچ چیز تصادفی نیست را که میخواندم در مورد نتایج تعهد آزادانه توضیح داده بود؛
“ما مسئول نگرشهای خود هستیم. ویژگی نهایی که به آن نیاز داریم، شهامت عمل کردن به روشی است که انتخاب میکنیم. در اینجا نوشتهای از ویلیام ماری [کوهنورد و نویسنده اسکاتلندی] را میخوانید. او تغییراتی را که در پی اندکی تردید احساس کرده، شرح داده است. روزی او اعلام کرد به سفر هیمالیا خواهد رفت:
اما آن زمان که گفتم هیچ کاری انجام نگرفته بود، در خصوص موضوع مهمی اشتباه کردم. ما به طور قطع به خودمان تعهد کرده بودیم و داشتیم از مسیر خود خارج میشدیم. پول سفر تمام شده بود- قایقی رزرو کردیم و رهسپار بمبئی شدیم. شاید این خیلی ساده به نظر برسد اما دستاورد عظیمی به همراه دارد. تا وقتی فرد متعهد نشده است، همواره با تردید، احتمال عقبگرد و بینتیجه بودن دست به گریبان است. در تمام عملکردهای پیشگامانه و (خلاق) یک حقیقت ابتدایی وجود دارد که عدم اشراف به آن میتواند ایدههای بیشمار و تصمیمات درخشانی را در نطفه خفه کند: عبارت از اینکه لحظهای که فرد به طور قطع به خود متعد میشود مشیت خداوند نیز با او همسو میگردد. در این هنگام جریان کاملی از رخدادهای برخاسته از این تصمیم در قالب وقایع پیشبینی نشده و در راستای منافع فرد در زندگی او پدید میآیند، جلسات و کمکهای مالی که هیچ کس حتی در خواب هم نمیدید.
یکی از دوبیتیهای گوته احترام عمیقی را در من برانگیخت: هرکاری را که میتوانید انجام دهید یا در رویای خود قادر به انجامش هستید، آغاز کنید. بی باکی نبوغ، قدرت و اعجاز را در خود دارد!
متعد ساختن خویش به انجام کارهایی که ریشه در خویشتن راستین ما دارد ما را وارد جریان همزمانی مینماید و درست همانطور که ویلیام ماری میگوید میتواند ما را به قلمرویی خارج از ناحیه امن و آشنای پیرامونمان رهنمون گردد. ممکن نیست وارد جریان انرژی شویم و انتظار همان زندگی شسته رفته قبل را داشته باشیم.”
این موضوع تعهد، مرا یاد کتاب مرجعم، راه هنرمند خانم جولیا کامرون انداخت. خانم جولیا کامرون هم در مورد تعهد توضیح دادهاند. این بخش کتاب را که خواندم دیدم ایشان نیز دقیقا همین متن ویلیام مورای را نوشته:
“دبلیو اچ مورای در کتابش فتح هیمالیای اسکاتلند درباره اکتشاف خویش میگوید:
مادامی که شخص متعهد نشده باشد احتمال دودلی و بازگشت و عدم کارایی وجود دارد. درمورد هر عملی که به ابداع یا (آفرینندگی) مربوط شود، اصلی اساسی وجود دارد که بیخبری از آن چه بسا هزاران اندیشه و طرح شکوهمند را نابود کند. آن اصل اساسی این است که به محض اینکه انسان خود را متعهد سازد وسایل نیز از راه میرسد.
همه گونه امدادی که پیش از آن رخ نمیداد، روی میدهد.
تصمیم موجب وقوع سلسلهای از رویدادها و ملاقاتها و کمکهای مالی میشود که شخص حتی نمیتوانست تصور کند که برسر راهش قرار گیرد.”
ثبت ديدگاه