بعضی کارها هست که فقط خودمان می‌دانیم داریم انجامشان می‌دهیم، هرچند یک دیگری که قبولش داریم، ممکن است با شنیدنش آن را تایید کند اما جایی در روحمان می‌دانیم این کار اشتباه است. بارها و بارها تلاش داشته‌ایم این عادت را ترک کنیم، ولی نتوانسته‌ایم و چه بسا به این جمله‌ی توجیه‌کننده فکر کرده‌ایم که بهترین راه غلبه بر وسوسه، انجام آن وسوسه است. همین جمله، همین جا تمام می‌شود و چیزی درمورد احساس بعد از انجام آن وسوسه بیان ‌نشده، احساس گس بعد از آن.

برای انجام یک کار، باید و البته خودخواسته هر آنچه را که پنهان بود، بیان و شاید اقرار می‌کردم. می‌توانستم بعضی مسائل را نگویم و پنهان کنم اما هرچه یادم بود، گفتم و آن عادت پنهان را. شرمساری بود، شک بود، ترس از تغییر نگاه آن آدم به من بود ولی لب گشودم و صدای خودم را می‌شنیدم که درموردش صحبت می‌کنم، با آدم امنی که جواب هم بود، که جواب هم داشت؛ که این وسوسه‌ها از وجود ما می‌نوشند و ما را کرخت و خموده می‌کنند. و درست می‌گفت، آنها به حیات خود در وجود ما ادامه می‌دهند، زندگی آنها منوط به تسلط آنها بر ماست.
صحبتها که تمام شد، راضی بودم. هنوز شرم و اندکی پشیمانی بود، ولی کم‌کم می‌دیدم رها و سبک شده‌ام. قدرت آن عادت به طرز عجیبی از بین رفت. حالا این من بودم که بر آن مسلط بودم، نه آن بر من.

مجتبی شکوری هم در یکی از برنامه‌های کتاب‌باز، از کتابی نقل می‌کرد که “عادتها از سکوت و رازداری ما قدرت می‌گیرند.” وقتی سکوت خود را شکستیم به قدرت تسلط آنها بر خودمان پی می‌بریم، ولی تا زمانی که همچنان آنها را پنهان می‌کنیم و اقرارش نمی‌کنیم، از عمق تسلط و قدرت آنها بر خودمان خبر نداریم.

در کتاب اخبات علی صفای حائری هم می‌خواندم که «[…] این عشق که در دل من آمد، محبوبیت پیدا می‌کند و این محبوبیت، برای من توجیه می‌شود و وقتی برایم موجه و مزین شد، دیگر حق خودم می‌دانم که هر کاری را انجام دهم. […] همه‌اش به یک هماهنگی کلی و یک سازمان‌یافتگی و یک جهت شدن مبدل می‌شود که تو جز این چاره‌ای نداری.»

می‌خواستم دوباره تایید کنم درمورد عادتها و رفتارهای ناخوشایند پنهان باید با یک آدم مناسب و درست صحبت کرد. بعضی وقتها دلیل پژمردگی خود را نمی‌دانیم اما همان عادتها بیش از آنچه که فکر می‌کنیم بر ما اثر می‌گذارند. صحبت از آنها و پس از آن، ترک آنها، قدرت را دوباره به ما بازمی‌گرداند.

پی‌نوشت یک: درس خودافشایی چیست؟ سایت متمم را که می‌خواندم، یاد این متن افتادم. می‌شود به عنوان تمرینی برای این درس در نظرش بگیرم.
پی‌نوشت دو: متاسفانه تاریخ برنامه کتاب‌باز و اسم کتابی که مجتبی شکوری عنوان کرد، یادم نیست.
پی‌نوشت سه: اسم عنوان متن را از کتاب لذتی که حرفش بود، برداشتم.

*عکس از سایت stocksnap