تازه ترین نوشته های من
چند تجربه- سری ششم
پیشنوشت یک: به این فکر میکنم چرا با وجود اینکه کاری را دوست داریم و دلمان برایش تنگ شده، از انجامش خودداری میکنیم مثل همین نوشتن. میدانیم حالمان را خوب میکند اما شاید بهتر باشد [...]
نامه به کسی که خودش را دوست نداشت
میخواستم به دوستی که خودش را دوست نداشت بگویم از این احساسات و افکار واهمه نداشته باش که شاید همه ما این بحرانها، این شیبهای زندگی، این دوست نداشتن عالم و آدم را تجربه کردهایم. [...]
تجربهی روزهی ۷ روزه
پیشنوشت: این تجربه شاید بیمعنا به نظر برسد، به خصوص که شبیه داستانی بریدهبریده است اما میخواستم درموردش بنویسم. احساس میکردم نوشتن از آن، بار آن را در ذهنم کم میکند و خیالم را راحت. [...]
عادتی که حرفش بود
بعضی کارها هست که فقط خودمان میدانیم داریم انجامشان میدهیم، هرچند یک دیگری که قبولش داریم، ممکن است با شنیدنش آن را تایید کند اما جایی در روحمان میدانیم این کار اشتباه است. بارها و [...]
چند تجربه- سری پنجم
پیشنوشت یک : باز هم خیلی وقت است اینجا چیزی ننوشتهام و دلم برای اینجا تنگ شده. این تجربهها هم مثل سری اول، دوم، سوم و چهارم چیزهایی بوده که تجربه، خوانده یا احساس کردهام [...]
معمولی یا ایدهآل؟
پیشنوشت: به این نتیجه رسیدهام بعضی وقتها اگر به اختیار خودمان باشد، انجام بعضی کارها، گفتن بعضی حرفها، نوشتن از بعضی چیزها را هیچوقت انجام نمیدهیم یا انجام آن را آنقدر به تعویق میاندازیم که [...]
چند تجربه جدید- سری چهارم
پیشنوشت یک: چقدر نوشتن بعد از ماهها سخت میشود، احساس میکنی ذهنت خالیست و چیزی برای نوشتن نداری. اما میخواهم بر این حس گس غلبه کنم و بعد از ماهها اینجا بنویسم هرچند کوتاه، هرچند [...]
چند تجربه جدید
پیشنوشت: مثل قبلترها دلم برای نوشتن تنگ شده، چه چیزی باعث میشود از امکان نوشتن دست بکشیم و چیزهای دیگر ما را اغنا کند؟ اغنا میکند؟! این چند پاراگراف تجربههای اخیرم است، دوست داشتم اینجا [...]
وطن نوشتن
انگار هزار سال است اینجا نیامدهام، هزار سال است از اینجا دور بودهام اما قلبم با نوشتن بوده هر روز، هر روز، هر روز و هر روز مینوشتهام، مینویسم. اینجا خانه امنی است برای نوشتن [...]