پیش‌نوشت: سری تجربه‌ها را دوست دارم و نکته‌هایی بوده که یاد گرفته‌ام و کمکم کرده از تکرار بیرون بیایم.

* بعضی وقتها انجام اولین قدم از هزار قدم بسیار سخت است برایم، برایمان. جانکاه است، احساسی که انگار آن کار تونل تاریک و مخوفی است که انتهایی ندارد و مشخص نیست کی تمام می‌شود و این آدم را نومید، فلج و ناتوان می‌کند. به آخر کار که فکر می‌کنیم و به آن همه راهِ نرفته، ترس برمان می‌دارد که آیا می‌توانیم انجامش دهیم. چاره‌ای نیست جز حرکت، جز با دستهایی لرزان شروع کردن. و کم‌کم آن احساس نومیدی کمرنگ‌ شدن. اما دفعه بعد هنوز هم خودش را نشان می‌دهد، سنگینی و ترسی در درون. هنوز هم می‌خواهیم از روبرو شدن با او فرار کنیم، نادیده‌اش بگیریم اما از چند تا از این تونلها می‌خواهیم فرار کنیم؟ یکی؟ دوتا؟ ده تا؟ آنها بر سر راه ما قرار دارند و برای اینکه احساس بهتری نسبت به خودمان داشته باشیم، چاره‌ای بجز روبرو شدن با آنها نیست.

* بعضی روزها بیشتر از یک روزند. بیدار می‌شوی، حرفها و چهره آنهایی را که دوستشان داری می‌بینی و می‌شنوی، سر کار می‌روی، می‌خوابی، کارهایت را انجام می‌دهی و هنوز همان روز است. روزها گذشته ولی هنوز همان روز است. همان روز دلنشین و چقدر این روزها زیبایند، برکت دارند. همیشه نه، ولی متفاوت از روزهای دیگرند.

* از یکی از استادان عزیزم می‌شنیدم که “همه ما توانایی زیستن در عشق را داریم، اما چون عمل نکردیم، نمی‌دانیم یعنی چه.” بارها شده ما چیزی شگفت‌انگیز را در زندگی خود تجربه کرده‌ایم و به دیگران گفته‌ایم آنها هم تجربه کنند، اما او بی‌توجه بوده و تعجب کرده‌ایم که چرا آن آدم، نمی‌خواهد این احساس شگفت، این رشد را در زندگی‌اش تجربه کند و جواب در این جمله استادم است که چون آن را تجربه نکرده، به آن عمل نکرده نمی‌داند به چه معناست، نمی‌داند چه ارزشی دارد، نمی‌داند زندگی قبل و زندگی بعد از این آگاهی و رشد چقدر متفاوت خواهد بود. ما هم بعضی وقتها اینگونه‌ایم. تجربه‌ای شگفت را از دیگری می‌شنویم، دوستش داریم ولی چون به آن عمل نمی‌کنیم، نمی‌دانیم یعنی چه، نمی‌دانیم چه اثری می‌تواند بر روی زندگی‌مان داشته باشد. و بعدها که تجربه‌اش کردیم و زندگی‌مان به دو قسمت قبل و بعد تقسیم شد، دلمان می‌لرزد که اگر ما به این توصیه جواب رد می‌دادیم، الان کجای زندگی‌مان بودیم، اصلا آیا زنده بودیم یا نه.

* جمله‌ای عجیب خواندم؛ تردیدها به ما خیانت می‌کنند.

* ما باید بخواهیم، بخواهیم که این دارو، این تمرینها، این حرفها بر ما اثر داشته باشد. خواست قلبی بسیار مهم است، ما باید اجازه دهیم بر ما اثر بگذارند.

* به شهود خود اعتماد کنید. اگر باید تماس تلفنی بگیرید یا پیامی دهید یا حتی بنویسید، این کار را انجام دهید.

* هدفی داشته باشید و برای آن برنامه‌ریزی کنید. این را از استادی شنیدم که از نظرم در خیلی از جنبه‌ها، یک زندگی رویایی دارد.

* جمله عجیب دیگری خواندم؛ اساس جهان بر شدن است.

* ما آرزوهای همدیگر را برآورده می‌کنیم.

* آیا ما خودمان و زندگی‌مان را از دیدگاه کمبود نگاه می‌کنیم؟

* همین الان داریم به چه چیزی فکر می‌کنیم؟ غرق چه چیزی هستیم، دوریم، نزدیکیم؟