به تاخیر انداختنهایی هست که گرچه اولویت زمانی ندارند ولی برای خودمان اولویت روانی حساب میشوند. انجام ندادن این کارها، انجام کارهای دوستداشتنی دیگر ما را تحت تاثیر قرار میدهد؛ نوشتن، پیادهروی، ورزش، انتظار ما را برای ایجاد یک حس خوب برآورده نمیکند و حتی ممکن است نسبت به آنها بدگمان شویم. ذهنمان، حال ما را سنجاق کرده به آن تاخیرها.
وقتی آن اولویتها- فکرمیکنم چیزهایی هستند که به اهداف ما نزدیک هستند وگرنه چرا باید آنقدر زیاد غصه انجام ندادن آنها را بخوریم؟- را انجام میدهیم میبینیم چه قدر حالمان خوب شد. چه قدر خوب شد تکلیف این کارها را برای خودمان مشخص کردیم.
حالا میدانیم به مرحله بالاتر میرویم، میدانیم باز ممکن است در این شیب تاخیر بیفتیم اما قبل از آنکه این اتفاق بیفتد قبل از آنکه در رکود برویم نه الزاما -و به سرعت- آن اولویت اصلی، که کار مرتبط کوچکی انجام دهیم، که به خود یادآوری کنیم و خود را هشیار نگه داریم و مراقب حال خوب خودمان باشیم.
ثبت ديدگاه