۱

بعد از مدتها ارتباط‌های کاری و مشغله‌های ذهنی زیاد فرصتی شد چند روز در خانه تنها باشم. گاهی به فاصله کمی بعد از اینکه از شلوغیهای روزمره دور شدیم هوشیار می‌شویم که چقدر بدنمان، روحمان به این تنهایی، این  استراحت و فراغ خاطر نیاز داشته، نیاز داشتیم تا روی تخت دراز بکشیم و هیچ کاری نکنیم و برخلاف روزهای دیگر، کارها را به روز بعد موکول کنیم. آن کارها و علایقی را هم انجام دهیم که محض خاطر خوشایند خودمان باشد و نه شخص دیگری.

 

۲

خودت را دوست داشته باش! به چگونگی این دوست داشتن فکرمی‌کردم! مثلا می‌خواندم و می‌شنیدم که خودت را جلوی آینه بغل کن! هنوز نتوانسته‌ام با این کار ارتباط برقرار کنم. آیا ذهنمان به ما نمی‌خندد؟! یا شاید این اواسط ماجراست و ما هنوز اول داستان را نمی‎دانیم.

در این سه روزی که تنها بوده‌ام، این را فهمیدم که صرفا اینها راه دوست داشتن خود نیست یا حداقل برای من هنوز جواب نداده‌اند. از دوست داشتن خود این را فهمیده‌ام که حتی وقتی تنهایی برای خودت لباس زیبا بپوشی، موهایت را لخت ِ لخت کنی، برای خودت چای با تشریفات آماده کنی، وسایلت را مرتب کنی، کارهای مورد علاقه خودت را یادداشت کنی و یکی‌یکی انجام آنها را تیک بزنی. اینها همه می‌تواند دوست داشتن خود باشد. وگرنه آدم با لباس ژولیده و حال ناخوب جلوی آینه بایستد و بگوید دوستت دارم، به نظرم خودش را مضحکه کرده است. ما به ظاهر و بیرون خود توجه نکرده‌ایم، چطور انتظار داریم حال درونی ما خوب شود؟!

 

در این تنهایی پر قدرت، از شنیدن آواز پرندگان لذت ببرید، محل میزتان را هم می‌توانید روبه‌روی پنجره و رو به گلدانها تغییر دهید.