بیشتر وقتها از نوشتن بعضی چیزها ترس داشتهام، ترس به خاطر نگاه دیگران، مسخره شدن، ترس از سادهلوح نشان داده شدن، ترس از این چه نوشتنها، ترس از برملا شدن این ترسها! اما میبینم و فهمیدهام همه اینها هیچ است، ما آنچنان که خودمان فکر میکنیم برای دیگران مهم نیستیم، ما زیادی به خودمان اهمیت میدهیم! این به معنای منفی نیست، اتفاقا از بار مسئولیت فرضیمان که فکرمیکردیم باید همه چیز بینقص باشد تا خردهای به ما وارد نشود، کم میکند و راحتتر میتوانیم حرفهایمان را بیان کنیم.
پینوشت: سوالی را شنیده بودم که پرسیده بود اگر حرف مردم نبود، چه کارهایی انجام میدادید؟ ترغیبم نکرد به جواب دادن، سوال را تغییر دادم به اینکه اگر از حرف مردم نمیترسیدید چه کارهایی انجام میدادید؟
یک مورد را نوشتهام شاید فحش میدادم ؛)
چرا حس میکنی باید نوشته هات رو به اشتراک بزاری ؟ حس میکنی ممکنه نوشته هات به بقیه کمک کنه ؟ برات مهمه که به بقیه کمک کنی ؟ چرا ؟
———————-
و اینکه پست بعدی که میزاری رو سعی کن با یه زبون روون تر و مشتی تر بنویس / سعی کن فحش بدی ولی نمیتونی این کارو کنی / نسرین سجادی ؟!! نمیتونی بیای با هویت بیرونیت از درونت بنویسی با خیال راحت / نسرین سجادی رو بریز دور و با خیال راحت بنویس / حس نمیکنم اونقدرا شده باشی که بتونی با هویت بیرونیت فحاشی کنی (فحش دادن یه مجاز و استعارست … !)
سلام آقا یا خانم
زمانی که شما با هویت اصلی خودتون برای من یا آقای علی سخاوتی یا آقای امیرمحمد قربانی و یا آدمهای دیگه پیام گذاشتین، اون موقع میتونیم باهم درمورد ترس از برملا شدن، درونیات و هویت بیرونی صحبت کنیم.