گاهی وقتی ماندن در یک وضعیت، ما را به ستوه آورده با سوالهایی مواجه می‌شویم که چه چیزهایی را دارم تحمل می‌کنم؟ چه چیزهایی باعث شده دیگر نتوانم تحمل کنم؟ آیا به تحمل کردن این شرایط می‌ارزد؟

سوالهای سختی که پاسخ دادن شفاف به آنها یعنی باید تغییری ایجاد کنیم، نمی‌شود در میانه این طیف بود و آرام بود.

آن شرایط، محیط، آدمها با همه سختی و آسانی‌، دیگر خاصیت شفابخش خود را برایمان از دست داده‌اند. می‌شود آنها را در شرایطی ترک کرد که زخمی آن شرایط باشیم، با بغض از آنها جدا شد و یا به خود یادآوری کنیم روزی همین شرایطی که الان تحمل آن برایمان طاقت‌فرسا شده، آرزو و تصویر دنیای کیفی ما بوده و حالا تصاویر دنیای کیفی ِ فعلی ِ ما با آن تصاویر قبلی فرق کرده.

این “دنیای کیفی”، عبارت دکتر ویلیام گلاسر است در کتاب نظریه انتخاب؛ آن درک و برداشت ما از دنیا، تصاویری از آدمها موقعیتها و اعتقاداتی که در ذهن داریم.

[…] من تصاویر را تا وقتی در دنیای کیفی خودم نگه می‌دارم که برای من کاری بکنند و مفید باشند.

ولی گاهی اوقات این عکسها را برای مدتی طولانی نگه می‌داریم چون کنار گذاشتن آنها خیلی دردناک است. من می‌خواهم چیزی را کنار بگذارم که قبلا یک یا چند نیازم را به شدت ارضا می‌کرده است. پس آدمها حتی بعد از آنکه عکسها آنقدر که دوست دارند، آنان را ارضا نمی‌کنند هم آنها را در دنیای کیفی خود حفظ می‌کنند.

فهمیدن همین موضوع، می‌تواند باعث شود تصمیم بهتری بگیریم.