دیروز با مریم نیکومنش عزیز تلفنی صحبت میکردم و سوالی پرسید که دلیل نوشتنم شد؛ “همیشه برایم سوال بوده آدمهایی که انقدر خوب مینویسند، کلمات قشنگ استفاده میکنند، چیزی نمینویسند و منتشر نمیکنند ولی ما باید کلی تلاش کنیم تا بنویسیم؟ و حالا این سوال را از تو دارم، واقعا چرا، چرا نمینویسی؟” سوالش مرا به فکر فرو برد. واقعا چرا؟ و مریم گفت “اگر دلت خواست کاری انجام دهی، دیگر برایت مهم نیست خسته هستی یا نه، انجامش میدهی، بحث اولویتهاست.” دیدم درست میگوید. نوشتن در اینجا اولویت من نبوده. وقت داشتم و دارم ولی بهانه آوردم، بهانه وقت نداشتن، نداشتن موضوع، مخاطب، بهانه اینکه آنچه میخواهم بنویسم ساده است و خوب که چه؟ بهانه اینکه برای که بنویسم؟ ولی واقعیت این است که نوشتن آرامم کرده، نوشتن آب روی آتش است برایم، معجزه نوشتن را دیدهام و هر وقت در چاه سردرگمی گرفتار بودهام، کلمات امید را به آن چاه تابیدهاند.
دوباره به سوال مریم برمیگردم و به حرف فروغ، دوست تازهام که میگفت من تنبل نیستم اما اقدام نمیکنم. و فکر میکنم من هم در نوشتن تنبل نیستم اما مانع یا مانعهایی مرا از نوشتن در اینجا بازمیدارند، مانعهایی که در گوشم زمزمه میکنند به اندازه کافی خوب نیست، الان وقتش نیست، کسی نوشته تو را نمیخواند، نوشتهات پیش پا افتاده است و … .
اما چیزی که این روزها یاد گرفتهام و دارم یاد میگیرم این است که ما این صداهای آزاردهنده، این منتقد بیرحم نیستیم. ما بایستی این صداها را از روبرو ببینیم و مشاهدهاش کنیم، خودمان را با آنها یکی ندانیم. ما جدا از این صداهاییم و مثل یک تعمیرکار ماشینِ عاشق کارش که به دقت به صدای غیر طبیعی ماشین گوش میدهد و عیبیابی میکند، ما هم اینگونه برخورد کنیم. آیا تعمیرکار سر ماشین داد میزند؟ آیا او ماشین را سرزنش میکند؟ آیا او خودش را با ماشین یکی میداند؟ نه، او با حوصله و دقت ماشین را بررسی میکند و حتی از ابزار، از دستگاههای مناسب برای عیبیابی استفاده میکند. ما هم به ابزارهای مناسب خودمان برای عیبیابی، برای بازسازی خودمان نیاز داریم، اما ما بعضیوقتها همان عیب میشویم، عجین میشویم با آن و طبیعی است که آن عیب همچنان سر جای خودش بماند و حتی بغرنجتر شود. ابزارهای مناسب همین صحبت کردن با دوستی است که دغدغه مشترک دارید، نوشتن، بازی با بچهها، ذهنآگاهی که ما نقصهایمان نیستیم، و کارهای دیگری که ما را از آن عیب جدا میکند.
از مریم عزیز برای اینکه دلیل این نوشتن شد و باعث شد بعد از مدتها با شادی بنویسم، ممنونم. (در صدا، سوال، لحن و کلمات مریم چیزی احساس میکردم که شگفتزدهام کرده بود، اینکه او در من چیزی دیده بود که خودم نمیدیدم یا نسبت بهش کماهمیت بودم، اینکه او در آرزوی همان ویژگیای بود که من داشتم اما نادیدهاش میگرفتم.)
سلام نسرین عزیز، خوشحالم که گفتوگوی دیروز ما آوردهای داشت.
نسرین عزیزم، نوشتن سخته و نیاز به مداومت داره. من برای این مداومت دو کار انجام دادم:
۱-همراهی با دوستان همدغدغه
۲-همراه شدن با کتابهایی که دربارۀ نوشتن هستند.
ما باید برای حفظ و افزایش انگیزه در مسیر موردعلاقهمان کارهایی انجام دهیم وگرنه رها میشوند.
بنویس عزیزم که قلمت بسیار زیباست.♥️♥️
سلام مریم نازنین ممنونم برام نوشتی و بازم ممنونم از صحبتهای دیروزت
به توصیهات گوش میدم و سعی میکنم انجامش بدم
ذوق کردم که برام نوشتی بنویس عزیزم که قلمت بسیار زیباست 🙂
عالی بود نسرین عزیز
و قلمت کاملا ملموس
امیدوارم به زودی بازم بنویسی و بخونمت 🥰
فروغ عزیز… پیامت غافلگیرم کرد، ازت ممنونم برام نوشتی ♥️♥️
ممنون از همراهیت عزیز من
به به تبريك به اين قلم و حس كلماتي كه به من رسيد نسرين جان
اين جستجوگري و كنجكاوي كه براي خودت داري جاي تبريك داره
مسيرت پر از نور و درخشش
بدرخشي ✨✨✨
حمیده عزیزم، چقدر پیامت غافلگیرم کرد، ممنون عزیز من
من این رو از شما یاد گرفتم، که این اشتیاق و کنجکاوی چقدر میتونه دیدگاه ما رو به زندگی تغییر بده
بازم ممنونم از شما و حس قشنگی که بهم دادین