تعهد دادهام در هفته سه پست بنویسم و از مدت زمان این هفته یک ساعت بیشتر باقی نمانده. خواستم متن کوتاهی، شعری چیزی بنویسم، نخواستم. خواستم درمورد جمله “خانه یک مکان نیست، احساس است” و اسبابکشی بنویسم، احساس نوشتنش را نداشتم. خواستم درمورد پیادهروی امروزم بنویسم، موضوع قابل نوشتنی درموردش نداشتم.
دیدم بهترین انتخابم همین صادقانه نوشتن است، اینکه برای این تعهد ۶۱ دقیقه وقت دارم. در این مدت میتوانم هی به ذهنم فشار بیاورم که چه بنویسم و افسوس زمان از دست رفته را بخورم و این ۶۱ دقیقه را هم مثل دقایق قبلی بگذرانم و رها کنم یا همین روش الان را به کار ببرم و بنویسم و از زمان کوتاهی که دارم استفاده کنم. برای خودم مهمتر تعهدی است که دادهام.
پینوشت: محمدرضا شعبانعلی در این پست یک فیلم کوتاه جالب به نام “۱۵۰۰ کلمه” معرفی کرده. فکرمیکنم دقایق پایانی من هم تا حدودی شبیه این هزار و پانصد کلمه است. پیشنهاد میکنم حتما آن را ببینید.
سلام، همیشه تو خلوت خودم کلی حرف واسه گفتن دارم اما وقتی پای نوشتن به وسط میاد احساس میکنم حرفی واسه گفتن ندارم.
سلام وحید جان
حرفت رو میفهمم، بعضی وقتها وقتی میخوایم بنویسیم انگار حرفی نداریم، شروع کردن مثل بیل زدن میشه برامون ولی همین رو هم میتونیم بنویسیم، اینکه احساس میکنی حرفی نداری و نمیدونی از کجا و از چی بنویسی. مهمتر اینه که احساسات واقعی خودت رو روی کاغذ یا روی صفحه ورد بنویسی. احتمالا خودت بهتر از من میدونی میتونی برای خودت یک زمان مثلا ۵ دقیقه یا ۱۰ دقیقه درنظر بگیری و خودت رو ملزم کنی به نوشتن، از هرچی.
نمیدونم کتاب ” چرا باید زیادتر حرف بزنیم؟” شاهین کلانتری رو خوندی یا نه. فکرمیکنم این کتاب میتونه کمک موثری بهت بکنه.
(انگار چاپ اول کتاب تموم شده اما لینک معرفی این کتاب را برات میذارم)
https://b2n.ir/901369
ممنونم برام نوشتی